تاریخ نویسی و ضرورت توجه به ریشه تحولات
رفیق عزیزِ باذوقی داریم که با هوش سرشار و نظر دقیق هر چه را در طی زندگانی روزانه می بیند، چون زندگانی روزانة ما از بدبختی با هزار دروغ و ریا و حقه بازی آمیخته است و مرد زیرک به خوبی ملتفت این جنبه های آن می شود، قابل
رفیق عزیزِ باذوقی داریم که با هوش سرشار و نظر دقیق هر چه را در طی زندگانی روزانه می بیند، چون زندگانی روزانة ما از بدبختی با هزار دروغ و ریا و حقه بازی آمیخته است و مرد زیرک به خوبی ملتفت این جنبه های آن می شود، قابل ضبط می داند و اصراری دارد که آن عجایب و نوادر جزء به جزء در دفتری ثبت شود و برای آیندگان بماند، تا آیندگان بدانند که ما در چه عصر عجیبی زندگی می کردیم و با چه اعجوبه هایی به نام معاصرین حشر و نشر داشته ایم. انصاف این است که اگر چنین دفتری ترتیب داده شود و کسی حال و حوصله و ذوق و دقت کافی برای این کار داشته باشد، یادگار بدیعی از عصر ما برای اخلاف به جا خواهد ماند که هم ممتع و دلکش خواهد بود و هم عجب آور و عبرت افزا. شما اگر یک روز با یکی از ادارات دولتی کار داشته باشید و توقع اعضای آن را از فرّاش دم در گرفته تا رئیس آن ببینید سپس تفرعنات و بدلعابیها و در صورت عکس تعارفات و تملقات بیجا و وعده های دروغ و امروز و فردا کردنهای ایشان را مشاهده کنید یا مثلاً به بازار برای خرید جنس با دکان داری مراجعه کنید و هزار و یک نوع زبان بازی و دروغ پردازی او را که مآل آن کلاه گذاشتن بر سر شما و گران فروختن و قالب کردن کالای قلابی خود به شماست بشنوید، اگر پر ساده لوح و دهاتی و برای قبول تعارف و تملق احمق نباشید، حقیقتاً از زندگانی بیزار می شوید و از این عمری که باید به این شکل ناشایست بگذرد و صرف قبول یا تحویل لاطائلات شود نفرت پیدا می کنید. این جمله چنانکه گفتیم، برای مطالعه کننده البته خالی از فوایدی نیست ولی آیندگان که ان شاءالله از ما صالحتر و راست روتر خواهند بود پس از خواندن این تفصیلات جز مقداری خنده یا طعن و لعن چه عکس العمل دیگری نشان خواهند داد، به خصوص که طولانی شدن زندگانی و افزایش مطالب خواندنی خواهی نخواهی مردم را مجبور به خلاصه کردن تفصیلات می کند و ذوق زمان به تدریج از تواریخ مفصل آن خلاصه ای را که واقعاً به خواندن می ارزد و شایستة ضبط و انتقال به اعصار بعد است نگاه می دارد و بقیه را بر طاق نسیان می گذارد. آناتول فرانس نویسندة بزرگ فرانسه در یکی از مقالات خود حکایت شیرینی آورده است و می گوید که مأخذ آن یکی از کتب شرقی است. خلاصة آن حکایت اعم از اینکه واقعاً مأخذی شرقی داشته یا از مخترعات آناتول فرانس باشد این است که در شهری، جوانی سعادتمند به سلطنت رسید و چون بی اندازه شوق داشت که به تاریخ دنیا و گذشت کار جهان آشنا شود از مردی پرتجربه خواست که خلاصه ای از تاریخ عالم را برای او تدوین کند تا وقت فراغتی دارد آن را مطالعه نماید. مرد مورخ اطاعت کرد و بعد از ده سال با یک قطار شتر که بر پشت هر یک از آنها دو جلد کتاب قطور سنگین بود به حضور شاه رسید و گفت این مجلدات خلاصه ای از تاریخ عالم است و از این خلاصه تر کردن آن میسر نبود. شاه از دیدن آن همه کتاب بزرگ به وحشت و امان آمد و گفت که من با این اشتغالات که در کار سلطنت دارم هرگز به خواندن آنها موفق نخواهم شد ولی چون تشنة دانستن خلاصة تاریخ دنیا هستم تمنی دارم که باز آن را خلاصه کنی و از آن چیزی ترتیب دهی که وقت من به خواندن آن وفا کند و معرفتی که طالب آنم مرا حاصل آید. دانشمند که جز فرمانبرداری چاره ای نداشت به خانه بازگشت و بعد از سه سال در حالی که قدش چون کمان خمیده و برف پیری بر سر و رویش نشسته بود با دو جلد متوسط الحجم به خدمت پادشاه رسید و آنها را تقدیم داشت. شاه که بر اثر اشتغال زیاد و ملالت روزگار، نشاط اولی خود را از دست داده بود و بر لب بام بودن آفتاب عمر خود را احساس می کرد، به پیرمرد گفت که دیگر ایام حیات من معدود است و امید آنکه به مطالعة این دو جلد کتاب هم برسم در پیش نیست و افسوس می خورم که می میرم و از دانستن خلاصة تاریخ جهان محروم می مانم؛ اگر عنایت و لطفی شود که از این خلاصه تر چیزی در دسترس من بگذاری آبی بر آتش سوزان من ریخته ای و نفسی را در این ایام آخر حیات آسوده و مرفه ساخته ای. پیرمرد باز اطاعت کرد و بعد از یک سال عصا زنان و افتان و خیزان خود را به خدمت شاه رساند و یک جلد کتاب کوچک که آخرین خلاصة تاریخ عالم بود به خدمت شاه گذاشت در حالیکه شاه بر بالین احتضار بود.
شاه محتضر به زحمت چشم باز کرد و پیرمرد و کتاب کوچک او را دید و گفت: افسوس که دیگر دقایق آخر عمر من است و مجال آنکه حتی چشم بر یک صفحه بیفتد فراهم نیست، ای پیرمرد روشن ضمیر، جای هزار دریغ است که مردم و بالاخره خلاصة سرگذشت ابنای بشر را ندانستم، آیا این سرگذشت را نمی شود در چند کلمه خلاصه کنی تا من از دار دنیا بی نصیب نرفته باشم؟ پیر که شاه را به آن حال دید و تضرع و تمنای او را مشاهده نمود گفت حال که اصراری در این باب هست، تاریخ نوع بشر را در سه جمله مختصر می کنم: «آمدند و رنج بردند و مردند». تاریخ معاصر ما را هم که آن قدر آن رفیق عزیز اصرار در ضبط جزئیات آن دارند چون بدبختانه کمتر حاوی افتخار و ذکر خیر و واقعة ضبط کردنی است اگر هم کسی به تفصیل بنویسد و تمام تفصیل دروغ و ریا و نفاق و فساد و دزدی را که هر روز در زندگانی معاصرین ما مشهود می افتد ضبط کند، اگر نوشتة او از جهت فصاحت و بلاغت در خوانندگان آینده مؤثر نیفتد و همین جنبه باعث بقاء و دوام آن نشود، آیندگان خواهی نخواهی آن را خلاصه می کنند و حکایتی که در آینده راجع به عصر ما بر سر زبان مردم باقی خواهد ماند همین خلاصه است که ایرانیان آن عصر مردمی فاسد بوده اند و به همین جهت هم حکومت ایشان در فساد و مملکت در بدترین احوال سر می کرده است. اگر کسی بخواهد تاریخ را به عنوان جمع اطلاعات و اخبار و وقایع نگاری بنویسد، دفاتری که به این صورت تدوین شد طبعاً در گوشه ای می افتد و مردم آینده چنانکه گفتیم آن را به تدریج خلاصه می کنند زیرا که وقایع عالم کم و بیش از جهت نتیجه و خیر و شری که عاید عامه می شود شبیه به یکدیگر است و اگر اختلافی در میان باشد در عدد بازیگران صحنه ها و اسباب و آلات کار ایشان است. معنی این جمله که نوشتیم این نیست که نوشتن تاریخ لازم نیست، یا تاریخ مفصل به هیچ درد نمی خورد، بلکه برخلاف یک نوع دیگر تاریخ هست که چون به نظر علمی نگاشته می شود، از همه جهت قابل مطالعه است و آن علاوه بر این که دلکش و خواندنیست عبرت آموز نیز هست و در کار زندگی و تربیت دماغ و تهذیب نفس بهره ها می توان از آن برداشت. این قسم تاریخ از علل حقیقی وقایع و حوادث و بیان اسباب باطنی آنها گفتگو می کند و به خواننده به خوبی می فهماند که مثلاً در فلان قضیه که عامه علت آن را بعضی امور ظاهری و جزئی می پنداشته و ندانسته و بی خبر ظهور آن را به وجود بعضی اشخاص منتسب می دانسته اند، علل خفیة دیگری دست در کار داشته و آن قضیه به قضایای دیگری پیوسته و مقدمات آن در جاهای دیگر یا در زمانهای پیشتر فراهم شده بوده است، یا فلان شخص که در راه بردن بعضی از امور توفیقی یافته، سپس به شیادی و زمینه سازی چنین وانمود می کند که تنها وجود او می توانسته است به حل این معضلات موفق آید اگر به دقت کافی دیده شود معلوم خواهد شد که او و امثال او غالباً بازیچة دست اتفاقات اند و مقدمات کار زمان سیری داشته که خواه ناخواه اشخاص را با خود می برده و امری را که باید لابد و ناچار انجام بگیرد به دست ایشان به انجام می رسانده است و به همین نظر یک عده از پهلوانان تاریخ سیاسی ممالک پهلوان کچل هایی بوده اند که دست قضا از پشت پردة حوادث آنها را به جنب و جوش و خودنمایی درمی آورده است. البته همچنان که نسبت به غالب ادوار گذشته عمل شده، روزی نیز خواهد رسید که مردم محققی پس از جمع لوازم و تهیه شرایط کار تاریخ تحقیقی زمان معاصر ما را هم تدوین کنند و علل و اسباب اوضاع ناگوار این دوره را که خود معلول حوادث و مقدمات دیگری است با بی طرفی و موشکافی معین و روشن سازند، ولی این کار به بسیاری ملاحظات که ذیلاً به شمه ای از آنها اشاره خواهیم کرد امروز مقدور نیست. تنها کاری که در باب تاریخ معاصر می توان کرد و از آن نیز نباید غفلت نمود یکی ضبط وقایع مهم روزانه و شرح احوال اشخاص مشهور معاصر است، دیگر تهیه و تدوین رساله های مفرد(۱) در باب جزء جزء بعضی از وقایع مهم تا برای آیندگان که می خواهند تاریخ تحقیقی زمان ما را با دقت و بصیرت بنویسند اسناد و مآخذ کافی به جا مانده باشد. شاید بعضی که چندان آشنایی به قواعد تاریخ نویسی علمی ندارند و نمی دانند که تاریخ هم در ممالک متمدنة امروزی عالم از صورت وقایع نگاری و جمع اطلاعات پراکنده به صورت علم درآمده و دارای قوانین کلی و روش استدلالی شده است چنین می پندارند که با پیوستن اخبار جراید و خلاصة مذاکرات مجامع و مجالس به هم و ضبط مسموعات غرض آلود یا بی سر و ته این و آن و قطور کردن کتاب یا افزودن بر مجلدات آن تاریخ معاصر ما را ضبط کرده و برای آیندگان کتابی گذاشته اند که فی المثل در ردیف تاریخهای طبری و بیهقی و ابن الاثیر درخواهد آمد! این تصور البته باطل است، چه اگر آنها را با آنچه از این قبیل در ممالک دیگر فراهم می شود مقایسه کنند بی قیمتی این نوع کارهای سرسری که بیشتر جنبه خودنمایی و تجارتی در آنها غالب است نمایان می شود. جناب آقای عبدالله مستوفی که ما در موقع انتشار جلد دوم از کتاب نفیس شرح زندگانی ایشان آنچه را از تجلیل و تحسین شایستة آن بوده در سال دوم مجلة یادگار نوشته و ضمناً با کمال ادب به درج بعضی انتقادات که به نظر خود معقول و وارد می دانسته ایم مبادرت کرده ایم، چون از این باب که ما تألیف شیرین و مفید معظم له را «تاریخ به معنی تمام این کلمه» ندانسته ایم پنج شش بار به تعریض نوشتة ما پرداخته و در یک مورد چنین نوشته اند: «من فلان قضیه را در بچگی از اصغر قاپوچی شنیده ام و این سند تاریخی را مخصوصاً ذکر کردم تا دیگر بعضیها نگویند که برای مندرجات شرح زندگانی من چون مستند ندارد نمی توان ارزش تاریخی قائل شد. مستندات تاریخی در کل دنیا بالاخره از همین قماش دیده و شنیده ها چیز دیگری نیست، منتهی یکی دو دست گشته در کتابها ثبت شده و آنها که می خواهند در نویسندگی خود اهل تحقیق باشند با عددگذاری یک و دو سه... گذشته از اسم کتاب شمارة صفحه ها را هم که از آن کتاب نقل کرده اند متذکر می شوند و پایین صفحات کتاب خود را سیاه می کنند تا ضمناً قدری کتاب نوشتة خود(؟) را پرحجم تر کرده باشند... الخ». خوانندة با انصاف البته به خوبی می داند که این قبیل «اخبار آحاد» که راوی آنها اصغر قاپوچی و روایت کننده آنها را در سنین بچگی شنیده باشد اگر هم خوشمزه و جالب به نظر آید، از لحاظ تاریخ به هیچ وجه نمی تواند معتبر و قابل اعتماد شمرده شود و کسی که مستنداتش از این قبیل باشد، لابد به خود حق می دهد که به روش صحیح علما که امثال ما به شاگردی ایشان افتخار می ورزیم و از این خطی که عقلا آن را اختیار کرده اند هرگز منحرف نخواهیم شد بخندد و همة سالکان این مسلک را به یک چوب براند. لابد آقای مستوفی تصور می کنند که مآخذ و مصادر امثال طبری و ابن الاثیر و جوینی و خواجه رشیدالدین فضل الله در ممالک اسلامی و ممسن(۲) و کارلایل(۳) و تن(۴) و سنیوبوس(۵) و امثال ایشان در فرنگستان نظایر اصغر قاپوچی بوده که در کودکی برای آنان قصه هایی نقل کرده اند و این همه کتابخانه ها و اسناد و مسکوکات و زحماتی که برای خواندن خطوط قدیمه و فهم زبانهای مرده و شناختن اقسام کاغذ و رنج در حفریات و تأسیس موزه ها و غیره برده می شود از بی خردی است. یا آقای مستوفی واقعاً از این جمله خبر نداشته اند یا راه کمال بی انصافی رفته اند. به عقیدة ما تاریخ معاصر را از نظر تحقیق علل وقایع و اسباب حقیقی آنها نمی توان چنانکه باید در عصر ما تهیه کرد به علل زیل: ۱) معاصرین خواه ناخواه به دلیل قرابت خانوادگی یا ملاحظات منفعتی یا علل دیگر نمی توانند، نسبت به مردم زمان خود از اغراض و منافسات و دوستی و دشمنیها و تبعیت از هوای نفس عاری و خالی باشند، بنابراین هر چه بنویسند با وجود هزار قسمی که در باب بی طرفی و بی غرضی خود می خورند، باز غالباً فرسخها از حقیقت دور است و کسی که بعدها آنها را بخواند به خوبی پی می برد که نظر ایشان گردِ چه اغراضی می گشته و چگونه در ضبط یا تحریف بعضی وقایع اصراری مخصوص به خرج داده و در حذف بعضی وقایع دیگر یا تدلیس در روایت به نوعی دیگر کوشیده اند. ۲) برای نوشتن تاریخ زمان ما هنوز اسناد و مدارک کافی در دست نیست. بعضی اسناد محرمانه است و تا مدتی بعد اولیای امور داخلی و خارجی انتشار آنها را صلاح نمی دانند، بعضی دیگر در دست اشخاصی است که به علل و اغراض مخصوص راضی به فاش کردن آنها نیستند، به علاوه یک مقدار از این مدارک غرض آلود است و به همین نظر معتبر نیست و بعضی با مدارک دیگر متناقض است، سیر زمان و انتشار جمیع اسناد و مدارک مربوط به یک واقعه، باید به تدریج صحیح را از سقیم مشخص سازد و پس از تدقیق و تحقیق آن را که بیشتر طرف وثوق است باقی بگذارد. ۳) چون تاریخ شرح تغییراتی است که در سرگذشت اقوام و افراد مبرّز بشر و جمیع شئون زندگانی ایشان در گذشته پیش آمده، بنابراین این علم بستگی کلی به سایر علومی دارد که بشر و محیط مسکونی او موضوع آنها محسوب می شود و ناچار هرگونه ترقی و تغییری که در این قبیل علوم پیش آید در تاریخ نیز مؤثر واقع می شود و در سایة این گونه تغییرات نظر مورخ در طرز نگارش تاریخ و تعلیل حوادث تفاوت پیدا می کند. به علاوه گاهی در وضع زندگانی عمومی بشر انقلابات مهمی مثل انقلاب صنعتی و ظهور حکمت جدید و انقلاب کبیر فرانسه و انتشار مذاهب سوسیالیستی و اشتراکی پیش می آید که خواه ناخواه مجرای فکر علما و نوع استدلالات ایشان را عوض می نماید و بالتبع روش تحقیق مورخین را به صورتی دیگر درمی آورد. در ابتدای قرن نوزدهم هگل(۶) حکیم بزرگ آلمانی اظهار داشته بود که تاریخ عالم جز شرح سیر بشر از استبداد به طرف آزادی چیزی دیگر نیست، چنانکه در عهد تمدن ملل قدیمة مشرق آزادی محدود به یک عده از سلاطین و حکام مستبد مقتدر بود در صورتی که در قرن ما هر فردی آزاد شده است و حق دارد از حریت فکر و عمل استفاده نماید. بنابراین تاریخ بشری، تاریخ ترقی نوع انسان است در خط تحصیل آزادی فکر. اما کارل مارکس که به انتشار مذهب سوسیالیسم دست زد و در تعریف تاریخ پیرو نظر دیگری شد و به جای آنکه سرگذشت بشر را مانند هگل از لحاظ سعی در تحصیل آزادی بداند آن را از لحاظ اقتصادی و مادی تحت مطالعه آورد و گفت علت اصلی همة وقایع تاریخی عوامل اقتصادی و مادی بوده و سایر شئون زندگانی بشر خواهی نخواهی تابع تشکیلات اقتصادی و مادی حوزة اجتماعی است. این دو نظر که هر دو طرفدارانی پیدا کرده و پیروان هر طریقه تاریخ را مطابق نظر پیشوای خود نوشته اند، البته نظرهای شخصی است و هگل و مارکس چون غرضشان تاریخ نویسی نبوده و تاریخ را فقط برای اثبات منظورهای خود به عنوان شاهد ذکر می کرده اند از خط تحقیق علمی منحرف شده و نتوانسته اند در استخراج حقایق تاریخی از نظر قبلی خالی بمانند. کسی می تواند بهتر به کشف حقایق تاریخی موفق شود که برای اثبات و تأیید اغراضی مخصوص در تاریخ در پی شاهد و مثال نگردد و به اصطلاح نظر قبلی نداشته باشد و این کار به شرحی که در فوق گذشت در باب وقایع معاصر برای معاصرین ممکن نیست و باید آن را برای آیندگان گذاشت.
پی نوشت ها :
۱- Monographies.
۲- Mommsen.
۳- Carlyle.
۴. Taine.
۵. Seignobos.
۶. Hegle.
مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی
بخش چهارم
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}